کد مطلب:288476 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

اعتراف علمای اهل سنت به وجود حجه بن الحسن
اینان جماعتی بسیارند كه ما فقط پاره ای از آنان را نام می بریم:

1 ( ابوسالم كمال الدین محمد ابن طالحه بن محمد بن ابی الحسن قرشی نصیبی شافعی در كتابش به نام مطالب السوال فی مناقب آل الرسول. بزرگان اهل سنت او را ستوده و از وی به نیكی تمام یاد نموده اند. تقی الدین ابوبكر احمد بن قاضی شهید، معروف به ابن جماعه دمشقی اسدی، در طبقات فقهاء الشافعیه - چنانچه از او نقل كرده اند - گفته است: او از سران و عالمان جلیل القدر ماست كه در سال 582 تولد یافت و در فقه و علوم صاحب نظر گشت. در اصول و فروع مذهب اطلاع وافر داشت. كاتب سلطان، سر آمد دوران و راوی حدیث بود. ابوعبدالله بن اسعد یمنی معروف به یافعی در مرآه الجنان - چنانچه گفته اند - در ضمن حوادث سال 650 از او یاد كرده و او را ستوده است. عبد الغفار بن ابراهیم عكی شافعی - چنانچه گفته اند - اظهار نموده كه او یكی از علمای مشهور می باشد. جمال الدین عبد الرحیم بن حسن بن علی اسنوی شافعی در طبقات الشافعیه چنانچه از او حكایت كرده اند، ابن طلحه را در حد مبالغه آمیزی مدح و ثنا گفته است. اما كتاب او، مطالب السوول، كتابی است مشهور و معروف، كه صحت انتساب آن به ابن طلحه كمال اشتهار را دارد. تا آنجا كه ابن تیمیه علی رغم انكار برخی احادیث



[ صفحه 170]



مستفیض، به انتساب كتاب مزبور به ابن طلحه اعتراف می نماید. به هر حال، ابن طلحه در باب دوازدهم مطالب السوول می نویسد: در ذكر ابوالقاسم محمد بن الحسن الخاص بن علی المتوكل بن محمد القانع بن علی الرضا بن موسی الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الزكی بن علی المرتضی امیر المومنین بن ابی طالب، كه همان مهدی و حجت، و خلف صالح منتظر می باشد، بر او و همگی آباء گرامش سلام و رحمت و بركات خداوند باد. - تا آنجا كه می گوید: - اما مولودش: او در سامرا، در بیست و سوم ماه رمضان سال 258 هجری تولد یافت، از لحاظ سلسله نسب، پدرش حسن می باشد كه كنیه اش خالص است، (تا آخر آنچه گذشت). و مادرش را ام ولد نامند كه صیقل نیز گفته شده و به قولی حكیمه می باشد، و غیر این ها نیز گفته شده. سپس ابن طلحه روایاتی از سنن ابوداود، جامع ترمذی، صحیح مسلم، صحیح بخاری و تفسیر ثعلبی درباره مهدی علیه السلام نقل می كند. بعد، این اعتراض را متعرض می شود كه این راویان دلالت ندارند كه مهدی همان محمد بن حسن عسكری می باشد. و پاسخ می دهد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله، مهدی علیه السلام را به اسم و نسبت و صفت ذكر نموده است، و چون ما این صفات و علامات را محمد بن حسن عسكری علیهما السلام می یابیم، آگاه می شویم كه او همان مهدی است. اعتراضات دیگری را نیز ذكر می نماید و پاسخ لازم را به آنها می دهد. ما خلاصه این اشكالات را در كتاب البرهان علی وجود صاحب الزمان یادآور شده ایم. هر كه خواهان است به آنجا رجوع كند.

2( ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد گنجی شافعی در كتابش به نام البیان فی اخبار صاحب الزمان و كفایه الطالب فی مناقب امیر المومنین علی بن ابی طالب. ابن صباغ مالكی در الفصول المهمه از او تعبیر به امام حافظ می كند. ابن



[ صفحه 171]



حجر عسقلانی نیز در فتح باری فی شرح صحیح البخاری چنانچه گفته اند، به روایت او احتجاج می كند. اما در كتابش البیان صاحب كشف الظنون می گوید كه البیان فی اخبار صاحب الزمان تالیف شیخ ابوعبدالله محمد بن یوسف گنجی شافعی، متوفی سال 658 هجری است. این كتاب را علی بن عیسی اربلی در كشف الغمه به تمامه آورده است. وی می گوید: من این كتاب و كتاب كفایه الطالب را نزد صاحب سعید تاج الدین محمد بن نصر بن صلایای علوی حسینی بردم و با هم آنها را بر مولفشان (گنجی) در دو مجلس خواندیم كه تاریخ مجلس آخر در پنج شنبه شانزدهم جمادی الاخری سال 648 در اربل بود. اربلی می افزاید كه البیان مشتمل بر بیست و پنج باب است كه بیست و چهار باب آن اختصاص به ذكر روایات مهدی علیه السلام از طریق اهل سنت دارد. ما همگی این ابواب را در مجلس پنجم كشف الغمه آورده ایم. باب بیست و پنجم به بحث پیرامون بقا و حیات امام مهدی علیه السلام می پردازد و اینكه به دلیل بقای برخی اولیای خدا همانند عیسی و خضر، و بعضی اعدای خدا به سان دجال و ابلیس لعین، مانعی در جهت حیات و بقای مهدی موعود سلام الله علیه نیست. گنجی در كتاب كفایه الطالب نیز، همان گونه كه نقل شده، در باب هشتم از ابواب ملحق به ابواب فضائل، بعد از ذكر تاریخ ولادت و وفات امام حسن عسكری علیه السلام می گوید: او را فرزندی است كه همان امام منتظر می باشد.

3( نور الدین علی بن محمد بن صباغ مالكی در الفصول المهمه فی معرفه الائمه. اصحاب تراجم و سیر او را یاد نموده و با نیكی تمام مورد ستایش قرار داده اند. شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی مصری دست پرورده حافظ ابن حجر عسقلانی در كتاب الضوء اللامع فی احوال اهل قرن التاسع گوید:



[ صفحه 172]



ابن صباغ در دهه اول ذیحجه سال 784 در مكه تولد و رشد یافت. قرآن و رساله فقهی و الفیه ابن مالك را از بر نمود. آن دو (رساله و الفیه) را بر شریف عبد الرحمن فارسی و جمعی دیگر از علما عرضه كرد. آنان به او اجازه (حدیث) دادند. وی فقه را از اولین آنها، و نحو را از جلال عبد الواحد مرشدی، و سداسیات رازی را از علی مزین مراغی فرا گرفت. او تالیفاتی تدوین نموده كه از آن جمله اند: الفصول المهمه لمعرفه الائمه و این ائمه تعدادشان دوازده نفر است. و العبر فی من سفه النظر. او به من اجازه روایت داده است. وی در هفتم ذیقعده سال 855 در گذشت و در معلاه دفن گردید. خدا او و ما را مشمول الطاف خود قرار دهد و بر كوتاهیهایمان خط غفران كشد. احمد بن عبد القادر عجیلی شافعی او را در كتاب خود در مبحث مساله ارث خنثی یاد نموده و وی را به بزرگی ستوده است. اما درباره فصول المهمه او، گروهی از اعلام تسنن از كتابش نقل كرده و بر آن اعتماد نموده اند. از آن جمله اند: عبدالله بن محمد مطیری مدنی شافعی، از نقشبندیه در كتاب ریاض الزاهره، و نور الدین سمهودی در جواهر العقدین، و برهان الدین علی حلبی شافعی در سیره حلبی و عبد الرحمن صفوری در زینه المجالس و دیگران. ابن صباغ در الفصول المهمه گوید: فصل دوازدهم پیرامون ابوالقاسم الحجه الخلف الصالح، فرزند ابومحمد الحسن الخالص، و اینكه او امام دوازدهم است، و ذكر تاریخ ولادت و دلائل امامت و برخی روایت وارده درباره او و مدت حكومت و لقب و كنیه اش و دیگر مطالب در این مورد است. سپس برخی اخبار وارد شده در این زمینه را نقل می كند، آن گاه می گوید: او در سامرا پا به عرصه هستی نهاد. تاریخ ولادتش نیمه شعبان سال 255 هجری می باشد. سلسله او بدین قرار است:



[ صفحه 173]



ابو القاسم محمد الحجه بن الحسن الخالص بن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الشهید بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم. مادرش نیز ام ولد است كه به نرجس و خیره الاماء یعنی برترین كنیزان مشهور است. او سپس می گوید كه حضرتش در سال 276 هجری غیبت گزید. آن گاه بیان می دارد: اینها مقداری اندك از نصوص دال بر امام ثانی عشر است كه پیشوایان حدیث روایت كرده اند. روایات در این باره بسیار است و اخبار مشهوری در این زمینه وارد شده است. این روایات و اخبار مورد اهتمام محدثان بوده و آنها را در كتب خود جمع آوری نموده و هیچ حدیثی را وا ننهاده اند. سپس به ذكر احادیث، از جمله روایات باب بیست و پنجم كتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان می پردازد، كه از آن یاد نمودیم. ابن صباغ همچنین در الفصول المهمه ذیل شرح حال امام عسكری علیه السلام می گوید: ابومحمد حسن رضی الله عنه پسری از خود بجای نهاد كه همان حجت قائم است و در انتظار بر پائی دولت حق خویش بسر می برد. میلاد او از مردم پنهان ماند و امر او در میان مردم فاش نگردید. و این بخاطر شدت روزگار بود و ترس از سلطان، كه مبادا خلیفه از وجودش آگاه شود و شیعیانش را به این سبب مورد آزار و شكنجه قرار دهد.

4( فقیه واعظ شمس الدین ابومظفر یوسف بن قزاغلی بن عبدالله بغدادی حنفی



[ صفحه 174]



معروف به سبط ابن جوزی در كتاب تذكره خواص الامه فی معرفه الائمه علت تسمیه او به سبط ابن جوزی، این است كه وی دختر زاده عالم واعظ جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن تیمی بكری بغدادی حنبلی معروف به ابن جوزی می باشد. ابن خلكان ضمن شرح حال جد او می گوید: نوه او شمس الدین ابومظفر یوسف بن قزاغلی، واعظ مشهور حنفی است كه مجالس وعظ او شهره اهل علم و مقبول حكام روزگار و غیره است. او تفسیر قرآن كریم و تاریخ كبیری را تالیف كرده كه من آن را در چهل جلد به خط خوش دیده ام كه نامش مرآه الزمان است. وی در شب سه شنبه بیست و یكم ذیحجه سال 654 در جبل قاسیون دمشق در گذشت و در همانجا دفن گردید. تا آنجا كه می گوید: پدرش آزاده شده وزیر عون الدین بن هبیره می باشد. حافظ ابن جوزی دختر خود را به همسری او در آورد و ثمره این ازدواج شمس الدین مزكور است. به این ترتیب او به جد خود منسوب است نه به پدرش. رحمه الله. محمود بن سلیمان كفوی در اعلام الاخیار بعد از ذكر نسب و ولادت او گوید: او فقیه و عالم بود. جد مادریش بر او حق استادی دارد. وی مذهب حنبلی اختیار نمود كه این به دلیل تربیت وی در كودكی توسط جد مذكور او می باشد. بعد از فرا گیری مقدمات، عازم موصل شد و از آنجا به دمشق رفت. او كه بیست و اندی سال بیش از عمرش نمی گذشت، در دمشق به كسب علم پرداخت. در فقه از جمال الدین حصیری بهره گرفت. اما در آنجا اطلاع یافت كه جد پدریش قزغلی بن عبدالله، حنفی بوده، و او نیز به مذهب حنفی گرائید. وی امام، عالم و فقیهی عالی مقام بود كه به گاه سخن، در از دهان



[ صفحه 175]



می افشاند، و به گاه حكم، بزرگان خوشه چین دانشش بودند. سپس در مدح و فضل او مبالغه می كند و كلام را طولانی می نماید. سبط ابن جوزی در كتاب تذكره خواص الامه فی معرفه الائمه بعد از شرح حال امام حسن عسكری علیه السلام می گوید: در ذكر فرزندان او: از ایشان است امام محمد. او محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) می باشد. كنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم است. او را حجت و صاحب الزمان و قائم و منتظر و تالی می نامند. وی آخرین ائمه است. سپس روایاتی در مورد حضرتش ذكر می كند، آن گاه می گوید: از او در احادیث، بسیار یاد شده است. به وی ذو الاسمین گفته اند: محمد و ابوالقاسم. مادرش ام ولد است كه به صیقل نیز مسمی گشته است. او سپس از سدی روایت نزول عیسی علیه السلام و نماز گزاردن وی پشت سر امام مهدی علیه السلام را یادآور می شود و درباره آن می گوید: از این مطلب، دو امر برداشت می شود: یكی اینكه چون عیسی علیه السلام به امام مهدی علیه السلام اقتدا می كند، از مقام پیشوائی خارج و تابع حضرت مهدی می شود. دوم آنكه وجه خاتمیت حضرت رسول صلی الله علیه و آله خدشه دار نمی گردد. سبط ابن جوزی در پایان برای رفع استبعاد دیر زیستی حضرت صاحب الزمان علیه السلام، به ذكر اشخاص طویل العمر می پردازد.



[ صفحه 176]



5 (عالم بزرگ تسنن، محیی الدین ابوعبدالله محمد بن علی بن محمد بن عربی حاتمی طائی اندلسی، مدفون در صالحیه دمشق، در كتاب الفتوحات المكیه. كتاب فتوحات به مانند صاحبش مشهور و معروف است. شعرانی در الیواقیت و الجواهر از فیروز آبادی صاحب قاموس مدح بسیار و ثنای فراوان درباره شیخ محی الدین نقل می كند. از آن جمله می گوید: شیخ محی الدین دریائی است بی كرانه. چون به مكه مشرفه وارد شد، در آنجا كه مجمع علما و محدثین بود، انگشت نمای همگان در تمام علوم گشت. علما به مجلس درسش می شتافتند، از محضرش تبرك می جستند و تالیفات او را بر وی می خواندند. آثار او در كتابخانه های مكه بهترین شاهد صدق ادعای ما هستند. در مكه اكثر به شنیدن حدیث و روایت احادیث اشتغال داشت. در همانجا بود كه كتاب فتوحات مكیه را به رشته تحریر در آورد و آن سخنی است كه از دل بر آمده. علت تدوین كتاب آن بود كه یكی از شاگردانش به نام بدر حبشی سوالی از او نمود كه باعث تصنیف فتوحات شد. چون آن را به پایان رساند، بر بام كعبه اش نهاد. كتاب یك سال در آنجا بود و بعد كه آن را به زیر آورد، مشاهده نمود كه ورقه ای از آن تر و یا پاره نگشته، و این علی رغم بادها و بارانهای فراوانی بود كه در مكه پدید می آمد. مردم را اجازه نداد كه آن را بخوانند و استنساخ كنند، مگر بعد از كشف این كرامت.



[ صفحه 177]



همچنین در اوائل الیواقیت و الجواهر، از او نقل شده كه گفته است: ما كسی را نیافته ایم كه در علم شریعت و حقیقت همپایه شیخ محیی الدین باشد. فیروز آبادی گفته است: اما كتابهای او، دریای خروشانی از علم است كه در میان دیگر كتب شبیه و نظیر ندارد. از امتیازات آثار او آن است كه هیچ كس بر مطالعه كتاب او مواظبت نمی كند مگر آنكه به مشكلات و معظلات مسائل دین موفق شود. و این خصیصه ای است كه در دیگر كتب یافت نمی شود. این اندكی از ثنا و ستایش فیروز آبادی بر ابن عربی است. پرداختن به تمام آنها خارج از مقصود كتاب است. ما در كتاب البرهان علی وجود صاحب الزمان آن را نقل كرده ایم. شعرانی نیز در الیواقیت و الجواهر مدح و ثنای بسیاری از علمای تسنن را درباره او آورده است، كه از آن جمله اند: شیخ كمال الدین زملكانی، قطب الدین حموی، صلاح الدین صفدی، قطب الدین شیرازی، فخر الدین رازی، امام سبكی و دیگران، كه ذكر نام همه آنها و توصیفات و ثناهایشان خارج از شیوه ماست. اما عبارت فتوحات كه درباره حضرت مهدی علیه السلام است، به نقل از مبحث شصت و پنجم الیواقیت و الجواهر چنین می باشد: شیخ محی الدین در باب سیصد و شصت و شش فتوحات گوید: بدانید كه بطور حتم مهدی علیه السلام ظهور می كند. او سراسر گیتی را آكنده از عدل خویش می سازد، و آن نخواهد شد مگر بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور. و اگر از عمر دنیا جز یك روز باقی نماند، خداوند چنان طولانیش سازد تا این خلیفه از عترت پیامبر صلی الله علیه (و آله) و از فرزندان فاطمه رضی الله عنها



[ صفحه 178]



ظهور نماید. جد اعلای او حسین بن علی بن ابی طالب و پدرش حسن عسكری فرزند امام علی نقی، فرزند امام محمد تقی، فرزند امام علی الرضا، فرزند امام موسی كاظم فرزند امام محمد باقر فرزند امام علی زین العابدین)، فرزند امام حسین، فرزند امام علی بن ابی طالب رضی الله عنه می باشد. او همنام رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم است. مسلمانان (به هنگام ظهورش) در بین ركن و مقام با او پیمان یاری می بندند. در سیما و اندام، رسول خدا را شبیه است و در خلق و خوی نیز به حضرتش می ماند، بگونه ای كه گوئی آینه جمال محمدی در ظاهر و باطن است. همان خلق و خوئی كه خدای تعالی می فرماید: و انك لعلی خلق عظیم. پیشانی ای فراخ و بینی ای با انحناء دارد. نیك بخت ترین مردم زمان او، اهل كوفه اند. مال را به مساوات بین مردم تقسیم می كند، و عدل را بینشان بر قرار می سازد. (به حدی كه) مردی نزد او می آید و اظهار می دارد: مهدی، به من عطائی كن. و او از اموالی كه در برابرش موجود می باشد، به مقداری كه توان حملش را داشته باشد در دامانش می ریزد. هنگامی ظاهر می شود كه از دین نام و نشانی نباشد. خداوند به سبب او از اموری جلو گیری می نماید كه به واسطه قرآن جلو گیری ننموده است. مرد، در شب جاهل و ترسان و بخیل است، چون صبح می كند، عالم و شجاع و كریم می شود. نصر و پیروزی در برابرش رهنمود است (به هر كجا رود پیروزی با اوست). پنج یا هفت یا نه سال دوران حكومت او بطول می انجامد. پیروز طریق و شیوه رسول خدا صلی الله علیه (و آله) است و از طریق حضرتش تخطی نمی جوید. برای او فرشته ای است كه وی را از جائی كه



[ صفحه 179]



نمی بیند، توفیقش عطا می نماید. مهدی، فرد درمانده را یاور است و شخص ناتوان را دستگیر، و به گاه وقایع ناگوار، فروماندگان را ناصر. هر آنچه گوید، انجام می دهد، و هر چه انجام می دهد، می گوید. و هر چه شهادت می دهد، به آن علم دارد. خداوند امر ظهور او را در یك شب اصلاح می فرماید. بلاد روم را با هفتاد هزار نفر از مسلمین، از نسل اسحاق، با بانگ تكبیر فتح می كند. شاهد جنگ عظیمی همه جاگیر می باشد، میهمانی كه خدا در چرا گاه عكا (برای درندگان آماده فرموده است). ظلم و ظالم را نابود می گرداند و دین و دینداران را تمكن می بخشد. در (پیكربی جان) اسلام، روحی تازه می دمد. خداوند بواسطه او اسلام را عزیز می سازد، بعد از آنكه خوار و بی مقدار شده باشد. آن را زنده نماید بعد از آنكه نشانی از حیات در آن نباشد. جزیه را وا می نهد (و از اهل كتاب آن را قبول نمی كند). مردم را با شمشیر به سوی خدا می خواند. هر كه اباكند، به قتلش می رساند و هر كه با وی به ستیز برخیزد، خوار و ذلیل می شود. حقیقت دین را آشكار می نماید، آن گونه كه اگر رسول خدا صلی الله علیه (و آله) در حیات بود، به آن حكم می راند. در زمان او جز دین خالص و بدور از آراء باطل باقی نمی ماند. آن سان كه در اكثر احكام، با مذاهب علما تفاوت دارد. لهذا با او سر ستیز می گیرند، و این از آن روست كه گمان دارند خدای تعالی بعد از امامان ایشان، فرد دیگری را امام نمی گرداند. شعرانی گوید: او - یعنی شیخ محی الدین - درباره بر خورد مهدی با آنان - علما- سخن به تفصیل می راند، تا آنجا كه بیان می دارد: بدان كه چون مهدی ظاهر شود، خاص و عام مسلمین از ظهور او شاد می شوند. او را مردانی الهی است كه دعوتش را بر پا داشته و در یاریش سر از پا نمی شناسند. آنان وزرای اویند كه مقامات خطیر مملكت وی را به عهده داشته و یاورانش در وظائف الهیه، ایشان می باشند. عیسی بن مریم با نوری درخشنده از آسمان در



[ صفحه 180]



شرق دمشق فرود آمده، در حالی كه بر دو فرشته در سمت چپ و راست تكیه دارد. در آن هنگام مردم به امامت مهدی در نماز عصر می باشند. امام با مشاهده او از جای خود عقب می آید، پس پیش می آید و مردم را به نماز گزاردن (همراه مهدی علیه السلام) می خواند. او مردم را به سنت پیامبر صلی الله علیه (و آله) فرا می خواند، صلیب را می شكند و خوك را می كشد. تا اینكه سرانجام خدای تعالی، مهدی را پاك و مطهر به سوی خود می برد. در زمان او سفیانی كشته می شود، و آن نزد درخت بغوطه در دمشق می باشد. كما اینكه سپاهیانش نیز در سرزمین بیداء فرو می روند، كه هر كس از آنان به اجبار همراه آنان گشته است، به حسب نیت خود محشور می شود. به تحقیق كه وقوع آن نزدیك است و نشانه های آن آشكار و به تحقیق كه او در قرن چهارم كه در پی سه قرن گذشته است، به دنیا آمده است. و آن (سه قرن به ترتیب) قرن رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و قرن صحابه می باشد. سپس قرنی به دنبال آن بوده است. بعد از آن قرنی كه در پی قرن دوم است. (میان قرن سوم و چهارم) دورانهایی از جدائی خواهد بود. كه در آن اموری ظاهر می شود. تمایلات نفسانی حاكم می گردد و خونهائی ریخته می شود... پس او - مهدی - غایب می شود، تا اینكه وقت موعود فرا رسد. پس شهدای او برترین شهیدانند و یاران او برترین یاران. همانا خداوند وزیرانی برای وی برگزیده كه آنان را در مكنون غیب خود پنهان داشته است. (تا آنجا كه می گوید:) آنان از عجم هستند كه در میانشان عرب نیست، اما به عربی سخن می گویند. آنان حافظی دارند كه از جنس خودشان نمی باشد و هرگز خدا را معصیت نكرده است، و او مقربترین آن وزیران است. (تا آنجا كه می گوید:) كشور روم را با تكبیر فتح می كنند. تكبیر اول را كه گویند، ثلث برج و باروی آن را ویران می سازند. تكبیر دوم را كه می گویند، دو ثلث برج و باروی آن ویران می شود. با تكبیر سوم، همگی آن فرو می ریزد. و آن را بدون پیكار فتح می كنند.



[ صفحه 181]



(تا آنجا كه می گوید:) همگی رومیان را جز یك تن در قربانگاه عكا می كشند كه در آنجا خداوند ضیافتی بر پا می دارد كه آن میهمانی را خداوند برای درندگان و پرندگان و چرندگان گسترانیده است.

6(نور الدین عبد الرحمن بن احمد بن قوام الدین دشتی جامی حنفی، و به قولی شافعی، در كتاب شواهد النبوه. صاحب الشقائق النعمانیه فی علماء الدوله العثمانیه بعد از ذكر طریقه نقشبندیه، در معرفی مشایخ آنها چنین می گوید: از جمله ایشان است شیخ عارف به خدا، عبدالرحمن بن احمد جامی. او ابتدا به كسب مقدمات پرداخت و در ردیف افاضل عصر خود قرار گرفت. سپس مصاحب بزرگان تصوف گشت و كلمه توحید را از عارف كامل سعد الدین كاشغری فرا گرفت. از دیگر مرشدان و راهبران وی، خواجه عبید الله سمرقندی است كه با او مصاحبتی تام داشت... در علم و معرفت مشهور همگان بود و در فضل و دانش شهره آفاق. تا بدانجا كه سلطان با یزید خان او را به مملكت خود فرا خواند و جوائزی گران قدر خدمت او تقدیم داشت... سرور مكرم و مولای اعظم ما محیی الدین فناری از پدرش مولی علی فناری كه قاضی سپاه پیروزمند سلطان محمود خان بود، نقل می كند كه گفت: روزی سلطان به من اظهار داشت: كاشفان طریق حقیقت، متكلمان و صوفیان و حكیمانند. باید بین اینان مجلس مناظره ای تشكیل داد تا ببینیم كدامیك به طریق حقیقت رهنمونند. گفتم: تنها كسی كه مرد این میدان است، عبدالرحمن جامی است. پس سلطان قاصدی همراه با جوائز ارزنده نزد او فرستاد و تقاضای قضاوت میان طوائف نامبرده را نمود. پس او رساله ای نوشت و میان این جماعت در شش مساله حكم كرد، كه از آن جمله مسئله وجود بود و آن را نزد سلطان ارسال داشت. از مصنفات اوست: شرح الكافیه، شواهد النبوه و نفحات



[ صفحه 182]



الانس به فارسی، و سلسله الذهب در اشكالات وارده بر طوائف رافضیان... همه تالیفاتش نزد علمای فاضل مقبول می باشد. محمود بن سلیمان كفوی، چنانچه گفته اند، در اعلام الاخیار به نقل از فقهاء مذهب النعمان المختار، ستایش بسیاری از او نموده و درباره كتاب شواهد النبوه خود گوید كه آن كتابی معروف است كه شان والائی دارد و مورد اعتماد علما می باشد. در كشف الظنون آمده است: شواهد النبوه فارسی است و تالیف سرور ما نور الدین عبد الرحمن بن احمد جامی می باشد. چند تن از علما آن را به عربی باز گردانده اند. صاحب تاریخ الخمیس در مقدمه كتاب خویش اظهار می دارد كه مطالب كتاب خویش را از كتب معتبره برگزیده است، كه از جمله آنها شواهد جامی را نام می برد. جامی در شواهد النبوه چنانچه گفته اند، روایاتی در باره ولادت مهدی علیه السلام و برخی معجزات او ذكر كرده كه مطالب زیر خلاصه ولادت (حضرتش) می باشد: از حكیمه خاتون عمه ابومحمد زكی روایت شده كه گفت: روزی نزد ابومحمد علیه السلام بودم، به من فرمود: یا عمه باتی اللیله عندنا فان الله تعالی یعطینا خلفا عمه، امشب نزد ما بمان كه خدای تعالی به ما فرزندی عطا می كند. عرض كردم: فرزند از كی؟ من در نرگس اصلا اثری از حمل نمی بینم. فرمود: یا عمه مثل نرجس مثل ام موسی لا یظهر حملها الا فی وقت الولاده عمه جان، مثل نرجس، مثل مادر موسی است كه آثار حمل بر او



[ صفحه 183]



ظاهر نشد مگر وقت ولادت. پس من آن شب را در خانه امام ماندم. نیمه های شب برخاستم و نماز شب گذاردم. نرجس نیز برخاست و نماز شب گذارد. در دل گفتم: فجر نزدیك شد و سخن امام واقع نگردید. نا گاه صدای حضرتش را شنیدم كه از بیرون بانگ زد: لا تعجلی یا عمه عجله مكن، ای عمه پس به اتاقی كه نرجس در آنجا بود، بازگشتم. مشاهده كردم كه می لرزد. او را به سینه چسباندم. و قل هو الله احد، انا انزلناه و آیه الكرسی را بر وی خواندم. پس شنیدم كه صدائی از درون او هر آنچه من قرائت كردم، او نیز تكرار نمود. سپس نوری در اتاق درخشید كودك را دیدم كه بر زمین قرار گرفته و در حال سجده است. ابومحمد علیه السلام از اطاق خود صدا زد: یا عمه ائتینی بولدی. ای عمه جان، فرزندم را بیاور. كودك را نزد حضرتش بردم. ایشان او را در آغوش نشاند و زبان در كامش نهاد و به وی گفت: تكلم یا ولدی باذن الله تعالی. فرزندم، به اذن خدا سخن بگو. كودك لب به تكلم گشود و فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. سپس پرندگانی سبز فام را ملاحظه نمودم كه برگرد او حلقه زدند. حضرت ابومحمد علیه السلام یكی از آنها را فرا خواند و به او گفت: خذه و احفظه حتی یاذن الله تعالی فیه فان الله بالغ امره.



[ صفحه 184]



او را بگیر و از وی مواظبت نما تا اینكه خداوند متعال او را اذن دهد. كه خداوند كارش را به فرجام رسانده است. از ابومحمد علیه السلام پرسیدم كه این پرنده و آن پرندگان كیستند؟ فرمود: هذا جبرئیل و هولاء و ملائكه الرحمه. این جبرئیل است و اینان نیز ملائكه رحمت. سپس فرمود: یا عمه ردیه الی امه كی تقر عینها و لا تحزن و لتعلم ان وعد الله حق و لكن اكثرهم لا یعلمون. عمه، او را به مادرش بازگردان تا چشمش روشن شود و غم از دلش زدوده شود، و بداند كه وعده خدا حق است، اما اكثر ایشان نمی دانند. پس من او را به نرجس بازگرداندم. او چون متولد شد، ختنه یافته بود و بر بازوی راستش این آیه بچشم می خورد: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا: جامی گوید: كه در روایت دیگر چنین آمده كه چون حضرت مهدی علیه السلام پا به عرصه جهان نهاد، بر دو زانو نشست و انگشت سبابه را به آسمان برد و سپس عطسه نمود و فرمود: الحمد لله رب العالمین. در جائی دیگر نقل می كند كه: راوی گفت: بر ابومحمد علیه السلام وارد شدم، عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، جانشین و امام بعد از شما كیست؟ حضرت داخل خانه رفت. پس از دقائقی چند، طفلی سه ساله را آورد كه سیمایش چون بدر تمام می درخشید. فرمود: لولا كرامتك علی لما اریتك هذا الولد اسمه اسم رسول الله (ص) و كنیته



[ صفحه 185]



كنیته هو الذی یملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما. اگر نبود كرامت و ارج تو نزد من، این كودك را به تو نشان نمی دادم نامش نام رسول خدا و كنیه اش كنیه آن حضرت است. او همان كسی است كه زمین را آكنده از عدل و داد می سازد، همان گونه كه از جور و ظلم پر شده باشد. راوی دیگر گوید: روزی بر حضرت ابومحمد علیه السلام وارد شدم. در سمت راست امام اتاقی دیدم كه پرده ای بر درب آن آویخته بود. گفتم: مولایم، بعد از شما چه كسی مقام امامت را به عهده خواهد داشت؟ فرمود: ارفع الستر. پرده را بالا بزن. پرده را بالا زدم، كودكی دیدم در نهایت پاكیزگی كه برگونه راستش خالی وجود داشت. دو گیسو داشت. او از آنجا بیرون آمد و در آغوش پدر نشست. ابومحمد علیه السلام فرمود: هذا صاحبكم. این صاحب (و امام) شماست. سپس از نزد پدر برخاست. حضرت به او فرمود: یا بنی ادخل الی الوقت المعلوم. فرزندم داخل شو تا وقت معلوم. او داخل اطاق شد، در حالی كه من به او می نگریستم. بعد از آن امام فرمود: قم و انظر من فی البیت. برخیز و ببین چه كسی در اتاق است. پس من داخل اتاق شدم و كسی را ندیدم. یكی از كارگزاران معتضد عباسی گوید: خلیفه، من و دو مرد دیگر را طلبید و گفت: حسن بن علی (علیه السلام) در سامرا وفات یافته. پس هر چه زودتر به آنجا روید و بر خانه اش هجوم برید و هر كه را در آنجا یافتید، سرش را برایم بیاورید.



[ صفحه 186]



ما رفتیم و داخل خانه شدیم. سرائی دیدیم سر سبز و خرم كه گوئی هم اكنون ساختمان آن به پایان رسیده. در آنجا پرده ای دیدیم. چون آن را كنار زدیم، سردابی به چشم آمد. به آنجا پا نهادیم. در انتهای آن دریائی دیدیم كه بر بالای آن حصیری بر روی آب گسترده بود. مردی بسیار خوش سیما بر آن نماز می گزارد. او به ما توجهی ننمود. یكی از آن دو مرد، بر من سبقت گرفت و خود را به آب انداخت. اما در شرف غرق شدن قرار گرفت. پس شروع به جزع و بی تابی نمود. من دستش را گرفتم و نجاتش دادم. دیگری خواست به سوی آن مرد نماز گزار یورش برد. اما او هم به مخمصه دوستش دچار شد. من متحیر گشتم و گفتم: یا صاحب البیت المعذره الی الله و الیك فانی و الله ما علمت الحال و لا علمت الی این جئنا و قد تبت الی الله مما فعلت. ای صاحب خانه، از خدا و شما عذر می خواهم. به خدا قسم من نمی دانم موضوع چیست، و نمی دانم كجا آمده ام. من از كردار خود پشیمانم و به سوی خدا توبه می كنم. اما او ابدا به ما توجهی نكرد. سپس ما بازگشتیم و خلیفه را در جریان قرار دادیم. او به ما گفت: این را فاش نسازید، كه اگر چنین كنید، گردنتان را خواهم زد. (انتهای گفتار شواهد النبوه) مولف گوید: این مطلبی شگفت و بعید از قدرت الهی و كرامات اولیای او نیست. كما اینكه خداوند، عیسی علیه السلام را در گهواره به نطق در آورد. كتب مشایخ الصوفیه، مانند: شیخ عبد القادر گیلانی، شیخ محیی الدین عربی، عبد الوهاب شعرانی و دیگران، لبریز است از امثال این امور شگفت انگیز، البته درباره بزرگان و قطب هایشان. از جمله، بزرگ آنها محیی الدین عربی در فتوحات مكیه گوید: به دخترم زینب كه شیرخواره بود و در حدود یك سال داشت،



[ صفحه 187]



گفتم: درباره مردی كه با همسر خود آمیزش كند و انزال منی نكند، چه می گوئی؟).. (گفت: غسل بر او واجب است. حاضران از این مطلب در شگفت شدند. سپس من یك سال از آن دختر دور بودم و در مكه سكنی داشتم. مادرش را اذن دادم كه به زیارت خانه خدا بیاید. او با كاروانی شامی وارد مكه شد. من به دیدار آنها رفتم. مشاهده كردم دخترم بالای شتر از مادرش شیر می نوشد. چون مرا دید، با صدائی رسا، قبل از اینكه مادرش مرا ببیند، گفت: پدرم آمد. و خندید و خود را در آغوش من انداخت. فرد دیگری را دیدم كه در شكم مادرش بود. چون مادر عطسه می كرد، او را می گفت: خدا تو را رحمت كند. او نامش شیخ عبد القادر است كه همه حاضران صدای او را از درون (شكم) مادرش شنیده اند. و افراد موثقی مرا به این مطلب خبر داده اند. یكی دیگر از اینان چنین داده است: سه تن در گهواره لب به سخن گشوده اند: عیسی، فرزندی كه به بیگناهی یوسف شهادت داد، و دختر شیخ محیی الدین عربی. اینان امثال این كرامات را می پذیرند و معتقدان به اینها را سرزنش نمی كنند، اما همینكه از كرامات امامان ما كه خاندان پیامبرند سخن به میان می آید، آنها را انكار ورزیده و یا بعید می شمرند و شیعیان را به غلو متهم می سازند.

7(شیخ عبد الوهاب بن احمد بن علی شعرانی مصری عارف مشهور، در الیواقیت و الجواهر فی بیان عقاید الاكابر. این كتاب همچون صاحبش كه عارفی است مشهور، معروف بوده و به دفعات در مصر به چاپ رسیده است. الیواقیت شرح معضلات و مشكلات فتوحات مكیه است. عده ای از علما بر آن تقریظ و مدح نامه نوشته اند. كتابهای دیگر شعرانی عبارتند از: المیزان فی المذهب الاربعه، لواقح الانوار القدسیه كه مختصر فتوحات مكیه محیی الدین است، الكبریت الاحمر فی علوم الشیخ الاكبر، كه منتخب لواقح الانوار است.



[ صفحه 188]



شعرانی در جزء دوم الیواقیت و الجواهر چنین می نویسد: مبحث شصت و پنجم در بیان اینكه تمامی علامات قیامت كه شارع، ما را به آن خبر داده، حق است، و از آن جمله، خروج مهدی است (تا آنجا كه می گوید:) او از فرزندان امام حسن عسكری (علیه السلام) است كه در نیمه شعبان سال 255 قدم به عرصه گیتی نهاد. او زنده و باقی است تا اینكه با عیسی بن مریم علیه السلام همراه شود. عمر او تاكنون كه سال 958 است، هفتصد و شش سال می شود. این خبر را شیخ حسن عراقی، كه مدفون در مزار كوم الریش در كنار بركه رطلی در مصر است و از بركت امام مهدی (تاكنون) باقی مانده است. وی برایم نقل نمود كه از كسانی است كه به دیدار مهدی (علیه السلام) نائل شده است. استاد ما علی خواص قول او را تائید كرد. خداوند هردوی آنها را رحمت كند. همچنین شعرانی، آن طور كه گفته اند، در كتاب طبقات كه به لواقح الانوار اشتهار دارد، بعد از ذكر سیاحت حسن عراقی، از وی نقل می كند كه گفت: از مهدی (علیه السلام) عمرش را پرسیدم، پاسخ داد: فرزندم عمرم تاكنون ششصد و بیست سال است. و من پس از دیدار (حضرتش) یكصد سال دارم. شعرانی گوید: این مطلب را به استادم علی خواص گفتم. (وی آن را تائید كرد) و گفت آن موافقت با عمر مهدی دارد، خداوند از هر دوی آنها راضی باشد.

8(سید جمال الدین عطاء الله بن سید غیاث الدین فضل الله ابن سید عبد الرحمن، محدث معروف، در روضه الاحباب فی سیره النبی و الال و الاصحاب صاحب كشف الظنون گوید كه این كتاب به زبان فارسی، و تالیف جلال



[ صفحه 189]



الدین عطاء الله بن فضل الله شیرازی نیشابوری، متوفی سنه هزار می باشد. این كتاب شامل دو جلد است كه مولف، بنا به در خواست وزیر میر علی مشیر، بعد از مشورت با استاد و پسر عمویش سید اصیل الدین عبدالله نگاشته است صاحب تاریخ الخمیس نیز در ابتدای كتاب خود، آن را از كتب معتمد می شمارد به هر حال، سید جمال الدین، چنانچه گفته اند، در روضه الاحباب گوید: سخنی پیرامون امام دوازدهم محمد بن حسن علیهما السلام: میلاد فرخنده این در صدف ولایت و گوهر معدن هدایت در نیمه شعبان سال 255 در سامره اتفاق افتاد، و گفته شده كه آن در بیست و سوم ماه رمضان سال 258 می باشد. مام این گوهر عالم افروز، صیقل یا سوسن یا نرجس بوده است. حكیمه را نیز به عنوان مادر او بیان كرده اند. این امام مكرم، كنیه و نام حضرت ختمی مرتبت را نشان دارد و ملقب به مهدی منتظر، خلف صالح و صاحب الزمان می باشد. عمرش به هنگام فوت پدر امجدش، بنا به روایات صحیح، پنج سال بوده است. دو سال نیز گفته اند. خداوند او را در این سن كودكی حكمت و كرامت بخشید و او حامل مقام رفیع امامت گشت. این، امر شگفتی نیست، خداوند یحیی بن زكریا را در طفولیت، حكمت (و مقام پیامبری) عطا نمود. او در سال 265 یا 266 در سرداب سامره غایب گردید. او سپس كلام خود را با ابیاتی فارسی خطاب به مهدی علیه السلام و طلب ظهورش خاتمه می دهد.

9(حافظ محمد بن محمد بن محمود بخاری، معروف به خواجه پارسای حنفی، در فصل الخطاب. كفوی در اعلام الاخیار در مورد وی گوید: او در كسب علم از علمای عصر خود بهره جست، تا اینكه در اصول و فروع دین صاحب نظر گشت، و در معقول و منقول گوی سبقت را



[ صفحه 190]



از همگان ربود. در بهار جوانی بود كه فقه را از بزرگ پیشوای هدایت عارف ربانی، امام ابوطاهر محمد بن علی بن حسن ظاهری فرا گرفت. بعد از آن، كفوی سلسله مشایخ او را در فقه بر می شمرد و می گوید كه: او آن را از سرچشمه زلال معرفت امام عظیم الشان ابوحنفیه فرا گرفته است. كما اینكه بیان می دارد كه خواجه پارسا از گرامی ترین جانشینان عالم بزرگ بهاء الدین نقشبندی بوده است. صاحب شقائق النعمانیه فی علما الدوله العثمانیه نیز بعد از ذكر طریقت نقشبندی (از فرق تصوف) گوید: و آن منتهی به عارف وارسته خواجه بهاء الدین نقشبندی می باشد. و بعد از ذكر پاره ای از مناقب و محاسن طریقت او، می افزاید: از دیگر مشایخ این طریقت، عارف وارسته خواجه محمد پارسای بخاری است كه نزد خواجه بهاء الدین مذكور تلمذ نموده است خواجه بهاء الدین در جمع مریدان به او گفت: امانتی كه از بزرگان طریقت به من رسیده و تمامی آنچه را كه خود در این راه كسب نموده ام، همه را به تو سپردم، و خواجه محمد پارسا پذیرفت. در لحظات آخر حیات نیز، شیخ بهاء الدین در غیاب این دست پرورده ارجمندش، درباره او به برخی یاران گفت: مقصود از ظهور من، وجود او بود. من او را در جذبه و سلوك پرورانده ام، بطوری كه اگر دنباله این شیوه را بگیرد، عالم از نورش فروغ می یابد. استاد، خصائص روح را به او شناساند، كه حكایتش در این باره مشهور است. و در وقت دیگر او را به بركات نفس معرفت بخشید. او از جمله كسانی بود كه این فرمایش نبوی در او مصداق داشت: ان من عباد الله تعالی من لو اقسم علی الله لابره شیخ بهاء



[ صفحه 191]



الدین ذكر خفی را به او تلقین نمود و وی را اذن داد كه آداب طریقت را به خواستاران بیاموزد. سپس در ادامه كلامش می گوید: از عظمت شان او آنكه در راه حج گذارش به صغانیان و ترمذ و بلخ و هرات افتاد و همه مراقد بزرگان را زیارت نمود. علما و مشایخ آن بلاد، از دیدار او غرق شور و شعف گشتند، و نهایت اكرام و تعظیم را در حقش معمول داشتند، و مشاهده و خدمت او را، غنیمتی گران دانستند. او در مدینه منوره در گذشت و مولی شمس الدین فناری بر او نماز گزارد. وی را در جوار حضرت عباسی رضی الله عنه دفن نمودند. اما كتاب او، فصل الخطاب كتابی است معروف و مشهور صاحب كشف الظنون گوید: فصل الخطاب در پاسخ برخی مسائل، تالیف حافظ زاهد محمد بن محمد حافظی، از فرزندان عبیدالله نقش بندی، معروف به خواجه پارسا می باشد كه در مدینه منوره به سال 822 در گذشت. ترجمه آن توسط ابوالفضل موسی بن حاج حسین از نبقی و امیر پادشاه محمد بخاری، ساكن مكه انجام گرفته است. خواجه پارسا، چنانچه گفته اند، در فصل الخطاب چنین می گوید: ابوعبدالله جعفر بن ابوالحسن علی هادی تصور نمود كه برادرش ابومحمد حسن عسكری رضی الله عنه را فرزندی نیست، از این رو ادعا كرد كه برادرش مقام امامت را به او وا گذاشته است. به این علت، او را جعفر كذاب نامیدند، و به ین لقب مشهور گشت. اما فرزند ابومحمد حسن عسكری، محمد رضی الله عنهما است كه نزد خواص پدرش و برخی از خویشان مورد وثوق او، معلوم و آشكار می باشد. حكیمه دختر ابوجعفر محمد جواد و عمه ابومحمد حسن عسكری فرزند برادر را بسیار دوست می داشت و نزد خداوند دعا



[ صفحه 192]



و تضرع می نمود كه خداوند فرزندی به وی عطا نمایاند. ابومحمد حسن عسكری جاریه ای داشت به نام نرجس. در شب نیمه شعبان سال 255 حكیمه بر حسن عسكری وارد شد. امام حسن به او گفت: یا عمه كونی اللیله عندنا لامر، عمه جان امشب را نزد ما بمان همچنانكه مرسوم بود او شب را بماند. در وقت طلیعه فجر مشاهده كرد كه نرجس در اضطراب است. حكیمه به سوی او رفت و از نرجس، آن مولود فرخنده بدنیا آمد. حكیمه او را برگرفت و نزد ابومحمد برد. ابومحمد حسن عسكری زبان در كامش نهاد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. سپس گفت: یا عمه اذهبی به الی امه عمه او را نزد مادرش ببر. و وی چنان نمود حكیمه گوید: از خانه ام به قصد دیدار ابومحمد حسن عسكری علیه السلام بیرون آمدم. در آنجا مولود را دیدم كه برابر پدر به پارچه زرد رنگ پیچیده شده بود. بر وی آن چنان فروغ و نورانیتی بود كه دلم را تصرف كرد. عرض كردم: مولایم آیا درباره این كودك خجسته چیزی می دانید كه مرا هم به آن آگاه سازید؟ فرمود: ای عمه هذا المنتظر هذا الذی بشرنا به. آری عمه این همان منتظر است كه ما را به او بشارت داده اند من به سجده افتادم و خدای تعالی را بر این (نعمت عظمی) شگر گزاردم. بعدا كه به خانه ابو محمد می رفتم، كودك را نمی دیدم. روزی گفتم: مولایم، سید و منتظر ما چه شد؟ فرمود: استودعناه الذی استودعته ام موسی (علیه السلام) ابنها. او را به كسی سپردیم كه مادر موسی، پسرش را به او سپرد. آن طور كه گفته اند، در حاشیه كتاب، حكایت معتضد عباسی كه از شواهد النبوه جامی بیان نمودیم، و برخی علامات ظهور مهدی علیه السلام را ذكر می كند، تا آنجا كه می گوید: روایات در این باره بیش از آن است كه شمارش گردد، و مناقب مهدی رضی الله عنه بسیار است. او صاحب الزمان و غایب از انظار



[ صفحه 193]



و حاضر در همه زمانها است. اخبار فراوان حكایت از آن دارند كه او (سر انجام) ظهور می نماید و نورش سراسر جهان را فرا می گیرد. شریعت محمدی را حیاتی نوین می بخشد و در راه خدا آن گونه كه شایسته است، به جهاد بر می خیزد و اقطار عالم را از ناپاكی پیراسته می گرداند. زمان او زمان اهل تقوی است. اصحاب وی خالص از شك و تردید، و مبرا از هر عیب و كژی هستند. به طریق هدایت امام اقتدا می جویند و به حق حقیقی دست می یابند. به او خلافت و امامت پایان می پذیرد. او از هنگام وفات پدر تا بر پائی قیامت، امام (بر امت) است. عیسی در پشت سرش نماز می گزارد و دعوتش را تصدیق می كند و مردم را به دین او كه همان دین پیامبر است، فرا می خواند.

10(عارف عبد الرحمن، از مشایخ صوفیه، در مرآه الاسرار آن طور كه گفته اند، او همان كسی است كه شاه ولی الله هندی دهلوی، پدر شاه صاحب عبدالعزیز صاحب التحفه الاثنی عشریه و كتاتب الانتباه از او نقل می كند. وی در كتاب مرآه الاسرار چنانچه نقل شده، گفته است: پیرامون خورشید دین و دولت، هدایتگر تمامی امت، قائم خاندان محمد (صلی الله علیه و آله)، پیشوای مطهر، امام بر حق، ابوالقاسم محمد بن حسن، مهدی رضی الله عنه: او دوازدهمین امام از ائمه اهل بیت است. مادرش ام ولد و مسمی به نرجس است. در شب چمعه پانزدهم شعبان سال 255، و بنا به روایت شواهد النبوه بیست و سوم رمضان سال 258، در سامره پا به عرصه گیتی نهاد. این امام ثانی عشر، لقب و كنیه پیامبر علیه (و آله) السلام را به یادگار دارد. القاب شریفش عبارتند از: مهدی، حجت، قائم منتظر، صاحب الزمان و خاتم الاثنی عشر. بعد از وفات پدرش، امام حسن عسكری (علیه السلام)، كه بیش از پنج بهار از عمرش نمی گذشت، بر منصب امام مستقر شد. همان گونه كه حق متعال، یحیی بن زكریا را در كودكی، حكمت و كرامت عطا فرمود،



[ صفحه 194]



و عیسی بن مریم را در گهواره به مرتبه عالی نبوت رساند، او را نیز خداوند در سنی اندك، امام بر خلق قرار داد. ایشان خوارق عاداتی كه كم نیست و در این مختصر نمی گنجد. ملا عبد الرحمن جامی از حكیمه دختر امام علی نقی (علیه السلام) روایت می نماید.. و محی الدین عربی در باب سیصد و شصت و هشت فتوحات مكیه نیز بیان می دارد:.. شیخ محی الدین در این مبحث، احوال مهدی علیه السلام را بطور مفصل نگاشته است كه هر كس بخواهد، بدانجا رجوع نماید. مولانا عبد الرحمن جامی نیز كه صوفی مشرب و شافعی مذهب است، تمام احوال امام محمد بن حسن عسكری و كمالات و كیفیت ولادت و اختفاء او را به تفصیل و به طور كامل در شواهد النبوه بیان نموده و سخنان خود را مستند به روایات اهل بیت و عترت پیامبر و ارباب سیره و تاریخ كرده است. سپس می گوید: صاحب كتاب المقصد الاقصی اظهار داشته كه حضرت شیخ سعد الدین حموی جانشین نجم الدین، كتابی در باره امام مهدی نگاشته و در آن مطالب بسیاری پیرامون وی بیان نموده است، به حیثی كه ممكن نیست كسی این اقول و تصرفات گوناگون را چنین جمع سازد. و در ادامه كلامش گوید: چون مهدی ظهور نماید، ولایت مطلقه را از خفا خارج ساخته و آشكار می گرداند. اختلاف مذاهب و ظلم و خوهای ناپسند را از میان می برد. این از احادیث نبوی بدست می آید كه به ذكر



[ صفحه 195]



اوصاف حمیده او پرداخته، و روشنگر آن است كه او در آخر الزمان ظهور تام خواهد داشت و سراسر ربع مسكون را از ظلم و جور پاك می سازد، و دین توحید را در همه نقاط عالم منتشر می گرداند. به بیان روشن، دجال پلید یافت شده و آشكار گشته و در حال حاضر زنده است، اما در خفا می باشد، همان گونه كه عیسی علیه السلام نیز در عین حال كه زنده است، از خلق پنهان می باشد. در مورد فرزند رسول خدا نیز چنین است كه از چشم عوام پنهان است و در وقت معین به اذن خداوند ظاهر می شود. این سخن امامان اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اقوال بزرگان ماست، و انكار آن از باب تعصب روا نمی باشد.

11(شیخ حسن عراقی: شعرانی در جزء دوم لواقح الانوار فی طبقات الاخیار كه به طبقات كبری مشهور است، می گوید: از ایشان است عارف وارسته، سرورم سید حسن عراقی رحمه الله علیه كه در تپه خارج دروازه شریعت نزدیك بركه رطلی و مسجد بشری دفن می باشد. من با سرورم سید ابوالعباس حریثی نزد او رفتیم و با هم آشنا شدیم. روزی به من گفت: می خواهم زندگی خود را از اول تا كنون برایت بگویم، آن گونه كه گوئی از كودكی با من همراه بوده ای: من جوانی از اهل دمشق بودم كه از صنعتگری (یا خیاطی) روزگار می گذراندم. جمعه ها با دیگر جوانان شهر گرد هم می آمدیم و به بازی و بیهوده گوئی و شرابخواری می پرداختم. روزی به الهام خدای تعالی به خود آمدم كه آیا برای این امور خلق شده ام؟ پس دوستان را رها ساختم و از آنان



[ صفحه 196]



گریختم. آنان در پی من آمدند اما مرا نیافتند.. پس از آن روزی وارد مسجد بنی امیه شدم و شخصی را دیدم كه بر چهار پایه ای نشسته و از مهدی علیه السلام سخن می گوید. این سخنان دل مرا ربود و شیفته دیدار او گشتم، به حدی كه هرگاه به سجده می رفتم، از خدای تعالی تقاضا داشتم كه مرا به زیارت او نائل سازد. یك شب بعد از نماز مغرب، نافله را بجا می آوردم كه شخصی آمد و پشت من نشست و دست بر كتف من نهاد و گفت: خداوند دعایت را مستجاب فرمود، فرزندم، من مهدی هستم چه می خواهی؟ گفتم: آیا با من به خانه می آئی؟ گفت: مكانی باشد كه در آن كسی نیاید. پس من آن مكان را برایش فراهم نمودم. وی هفت شبانه روز نزد من بسر برد. در آن روزها او به من ذكر می آموخت. از جمله گفت: من ذكر خود را به تو می آموزم، و تو بر آن انشاء الله مواظبت نما. یك روز هنگام جوانی بودم كه هنوز بر صورتم موئی نروئیده بود. او می گفت: هرگز جز در پشت سر من منشین. عمامه او مانند عمامه عجم بود و ردائی از پشم شتر در برداشت. پس از گذشت آن هفت روز با من وداع نمود و گفت: ای حسن، برای تو حاصل شد، پس به آن ذكر مواظبت نما تا اینكه ناتوان شوی، و بدان كه عمری طولانی خواهی داشت. قبلا نیز از شعرانی، كلام حسن عراقی را نقل كردیم كه از مهدی علیه السلام عمر ایشان را پرسیده بود، كه جواب امام را علی خواص تائید نموده بود. شعرانی در الطبقات الكبری در مدح و ثنای علی خواص و بیان فضائل و مناقب او مبالغه بسیار نموده تا آنجا كه می گوید: او در عین آنكه امی بود و درس ناخوانده، دقایق و نكات قرآن و حدیث را به نیكی می دانست و در این باره آن گونه داد سخن می داد كه علما را انگشت به دهان می ساخت. سینه او تجلی گاه لوح محفوظ بود و خدا هر چه می خواست در آن ثبت و یا محو می كرد (!!) چون در باره موضوعی سخن می گفت، دقیقا عین



[ صفحه 197]



آن موقع می گشت. او از چنان مقام بلندی بهره داشت كه چون شخصی به دیدارش می آمد، قبل از آنكه لب به سخن گشاید، علت آمدنش را بیان می نمود. مطلب مهم و قابل تذكر: در اینجا این نكته لازم است كه ما به صحت ادعای بزرگان صوفیه دایر بر تشرف به حضور حضرت ولی عصر سلام الله علیه اطمینان نداریم و می دانیم كه برخی از ادعای آنان در این مورد، بافته و خرافه آنان است. ما این اعترافات آنان به وجود حضرت حجت بن الحسن را به این لحاظ در كتاب درج نمودیم تا حجت بر آنان كه بر وجود و غیبت صاحب الزمان سلام الله علیه خدشه وارد ساخته و آن را امری بعید می شمارند، تمام شده باشد. چنانچه اینان شیعه را در این اعتقاد منسوب به حماقت دانسته اند. یكی از ایشان می گوید: رافضیان مایه ننگ بنی آدمند. دیگری اظهار می دارد ك تنها احمق ها هستند كه به غیبت مهدی معتقدند. و حال آنكه ایشان كه چنین بر عقائد شیعه ما تازند، هیچ استبعاد و انكار ندارند كه مدح بزرگانشان هر چه بخواهند بگویند. تا آنجا كه یكی از آنان به نام شیخ علی خواص را امی و آگاه به لوح محفوظ می دانند كه هر چه خدا بخواهد تقدیر نماید، او از آن خبردار می شود و ما فی الضمیر مردم را می داند و بر علم غیبت مطلع است. یا اینكه شیخ محی الدین عربی با پیامبران در مكه معظمه دیدار می نماید و با ایشان به گفت و شنود می پردازد. و در عین آنكه او به گرد كعبه در طواف است، در واقع كعبه به گرد او طواف می كند.. و یا دخترش در گهواره مسائل دینی را بیان می نماید.. اینها همه را شعرانی در الیواقیت و الجواهر از فتوحات محی الدین نقل می كند. او به این مسائل شگفت و عجیب و غریب اعتقاد كامل دارد، اما به باور



[ صفحه 198]



شیعه پیرامون صاحب الزمان علیه السلام سخت می تازد و ایشان را به حماقت منسوب می نماید. آیا این انصاف است؟!

12(ابو محمد احمد بن ابراهیم بلاذری در حدیث مسلسل سمعانی در الانساب الكبیر گوید: مشهور به این انتساب، حافظ ابومحمد احمد بن ابراهیم بن هاشم طوسی بلاذری می باشد. او حافظ و تیزهوش و عارف به حدیث بود. سپس جماعتی از مشایخ حدیثی او را بر می شمرد، آن گاه می گوید: در حفظ روایات و وعظ همتا نداشت. با مردم بسیار نیكو معاشرت می نمود و بركتش به همگان می رسید. (تا آنجا كه گوید:) ابوعلی حافظ و اساتید ما در مجلس درسش حضور می یافتند و از سلسله اساتیدی كه او در ملاء عام برای احادیث بیان می كرد، مسرور می شدند. من هیچ كدام از آنان را ندیدم كه در سند و متن احادیث و روایاتی كه او بیان می كرد، خرده ای بگیرند. از جمله احادیثی كه او نقل نموده، حدیثی است از امام اهل بیت ابومحمد حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا علیهم السلام. در پایان كلامش می گوید: حاكم گفته است كه در سال 339 در طاهر ان شهید شد. بلاذری مذكور، روایتی رویا روی از امام مهدی علیه السلام شنیده كه آن را در ردیف احادیث مسلسل خود روایت نموده است. این حدیث را شاه ولی الله دهلوی، پدر عبد العزیز دهلوی، معروف به شاه صاحب، مولف التحفه الاثنی عشریه فی الرد علی الامامیه نقل كرده است. آن طور كه گفته اند، وی كسی است كه پدر خود را به سر آمد اهل عرفان، نابود ساز مخالفان، بزرگ محدثان، پیشوای



[ صفحه 199]



متكلمان، خورشید آسمان فضیلت، حجت خدا بر اهل عالم و... توصیف می سازد. به هر حال، شاه ولی مذكور در كتاب النزهه - به نقل از آنچه گفته شد - گوید: پدرم در كتاب مسلسلات گوید: ابن عقله مرا اجازه داد كه هر آنچه روایتش برای او جایز است من هم نقل كنم. در احادیث مسلسل او حدیثی یافتم كه هر یك از سلسله روات آن از مقام عظیمی برخوردار بودند. او رحمه الله گوید: یگانه روزگار شیخ حسن بن علی عجمی، همانا از حافظ جمال الدین باهلی، همانا از عالم بزرگ محمد حجازی واعظ، همانا از صوفی زمانه شیخ عبد الوهاب شعرانی، همانا از مجتهد عصر جلال سیوطی، همانا از حافظ ابونعیم رضوان عقبی، همانا اعجوبه دهر شمس محمد بن جزری، همانا از محدث بلاد و یگانه دوران امام محمد بن مسعود، همانا از عالم زمان شیخ ما اسماعیل بن مظفر شیرازی، همانا از محدث روزگار عبدالسلام بن ابوربیع حنفی، همانا از عالم زمان ابوبكر عبدالله بن محمد بن شاپور قلانسی، از عبد العزیز، خوانده شدیم از امام محمد آدمی، همانا از نادره دهر سلیمان بن ابراهیم بن محمد بن سلیمان، خوانده شدیم از حافظ احمد بن محمد بن هاشم بلاذری، خوانده شدیم از امام محمد بن حسن بن علی محجوب، خوانده شدیم از حسن بن علی و (امام عسكری علیه السلام) از پدرش از نیایش از پدر نیایش علی بن موسی الرضا علیهم السلام برایم نقل كرد كه فرمود: موسی كاظم برایمان بیان كرد، پدرم جعفر صادق بیان كرد، پدرم محمد باقر برایمان بیان كرد، پدرم علی بن حسین زین العابدین سجاد گفت: پدرم حسین سید الشهداء گفت: پدرم علی بن ابی طالب سید الاولیاء گفت: سالار انبیاء محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل سید ملائكه مرا خبر داد و گفت: خدای



[ صفحه 200]



تعالی آقای بزرگان فرمود: انی انا الله، لا اله الا انا، من اقر بی بالتوحید دخل حصنی، و من دخل حصنی امن [من] عذابی. شمس بن جزری (یكی از راویان سلسله سند) گوید كه این حدیث مسلسل و مبارك چنین بدست من رسیده و عهده آن به گردن بلاذری است. همچنین شاه ولی مذكور در رساله النوادر من حدیث سید الاوائل و الاواخر گوید: حدیث محمد بن حسن كه شیعه معتقد است او همان مهدی است از آباء گرامش نقل شده و در مسلسلات شیخ محمد بن عقله مكی از حسن عجیمی موجود می باشد. در تاریخ الجبرتی نیز ضمن وقایع ذیحجه سال 1215، در شرح حال عبد العلیم مالكی گوید: او از شیخ علی صعیدی قسمتی از كتاب صحیح، شمائل موطا، الجامع الصغیر و مسلسلات ابن عقله را شنیده است. این مطلب بیانگر آن است كه كتاب مسلسلات ابن عقله، كه حدیث مذكور در آن می باشد، از كتب مشهور است.

13(ابو محمد عبدالله بن احمد محمد بن خشاب، معروف به ابن خشاب، در كتاب تواریخ موالید و وفیاتهم. ابن خشاب عالمی است مشهور كه ابن خلكان در باره اش گوید: او در ادب و نحو و تفسیر و حدیث و علم انساب و حساب شهرت دارد و در تمامی این علوم صاحب نظر بوده و رایش صائب است.



[ صفحه 201]



و نه تنها در این دانشها، بلكه در علم و عمل به فرائض دینی و حفظ قرآن كریم به قرائتهای كثیره، شهره عام و خاص می باشد. سیوطی در طبقات النجاه او را بسیار ستایش كرده و از جمله اظهار داشته است كه او در نقل حدیث، موثق، و در بیان اخبار راستگوست و از ارج و اعتبار فراوانی بهره مند می باشد. كتاب مذكور او نیز معروف و مشهور می باشد، و بزرگان و علما از آن در كتب خود بهره جسته اند. ابن خشاب در تواریخ موالید الائمه و وفیاتهم به سند خود از حضرت ابوالحسن الرضا علیه السلام نقل می كند كه فرمود: الخلف الصالح من ولد ابی محمد الحسن بن علی و هو صاحب الزمان و هو المهدی: خلف صالح از فرزندان ابومحمد حسن بن علی است كه او همان صاحب الزمان و مهدی است. و نیز به اسناد خود از حضرت صادق علیه السلام روایت می كند كه حضرتش فرمود: الخلف الصالح من ولدی هو المهدی اسمه محمد و كنیته ابوالقاسم یخرج فی آخر الزمان یقال لامه صیقل: خلف صالح كه از فرزندانم است، همان مهدی می باشد كه نامش محمد و كنیه اش ابوالقاسم است. او در آخر الزمان قیام می كند. به مادرش صیقل گویند. ابن خشاب می افزاید: ابوبكر دارع به ما گفت كه در روایت دیگری مادرش را حكیمه و به روایت سوم، او را نرجس و یا سوسن نامیده اند. كما اینكه برخی از تاریخ نویسان نیز مادر امام منتظر سلام الله علیه را حكیمه



[ صفحه 202]



معرفی می كند خداوند به حقیقت امر آگاهتر است. او دارای دو نام می باشد: خلف و محمد. وی در آخر الزمان ظهور می نماید و بر سرش ابری سایه گستر است كه او از شعاع خورشید محفوظ می دارد و به بانگ رسا فریاد بر می دارد: این همان مهدی است. معترفان به وجود حضرت مهدی علیه السلام در میان علمای اهل سنت بسیارند و ما به همین تعداد كه ذكر نمودیم، اكتفا می كنیم. هر كه خواهان اطلاع بیشتری است، به كتاب دیگر ما، البرهان علی وجود صاحب الزمان، و كشف الاستار، تالیف فاضل معاصر محدث نوری مراجعه كند.



[ صفحه 203]